حالا با کلیک روی یک لینک، وارد این مقاله شدهاید. اما این اتفاق چطور افتاد؟ در بخشی حرکتی مغز، فرمانی برای فیبرهای عضلانی روی انگشت شما صادر شد تا در بخش خاصی که در نمایشگر میبینید کلیک کنید، و سپس پردازنده مرکزی درون کامپیوتر یا موبایل شما، عملیات بارگذاری این مقاله را انجام داد و حالا در حال پایان دادن به پاراگراف اول آن هستید. یک روز تمام این عملیات پیچیده که تنها چند ثانیه زمان میبرد، به دست فراموشی سپرده خواهد شد.
سرمایهگذاریهای بزرگی در زمینه پایش افکار انسان توسط کامپیوتر در حال انجام است. در ایده ساده و در عمل فوق دشوار است: قرار است بتوانید هر دستوری که به ذهنتان میرسد را مستقیم روی کامپیوتر پردازش کنید. هدف بزرگتر این است که ماشینهایی داشته باشیم که بتوانند فکر را بخوانند و بدانند که شما چه میخواهید یا به چه اطلاعاتی نیاز دارید، حتی پیش از اینکه بند انگشت را برای کلیک روی لینکی تکان دهید.
اما این آینده چقدر از نسل ما فاصله دارد؟ بیایید نگاهی داشته باشیم به وضعیت فعلی ماشینهایی که میکوشند تا افکار را با صفر و یکهای کامپیوتری ترکیب کنند و ببینیم که در این راه، چه چالشهای بزرگ و کوچکی وجود دارد.
حقیقت این است که توسعهی واسط مغز و کامپیوتر BCI ها از چندین دهه پیش آغاز شده است. اما معمولاً کسی آن را جدی نگرفته، مگر اینکه میلیاردری که عادت دارد راکتهای فضایی چند بار مصرفش را بر سطوح شناور روی دریا فرود آورد، در مورد آنها صحبت کند. در آن زمان است که مردم واقعاً میتوانند این فناوری را جدی بگیرند. ایلان ماسک چند ماه پیش وقتی که خبر داد که شرکتی در همین رابطه تاسیس کرده، سر و صدای زیادی به پا شد اما حقیقت این است که رویای ماشین های ذهنخوان ریشه در علوم اعصاب دارد و به حدود یک قرن پیش بر میگردد.
در سال ۱۹۲۴، یک روانپزشک آلمانی به نام «هانس برگر» اولین دستگاه EEG
(الکتروانسفالوگرام - موج نگاری مغز) را ساخت و در حین عمل یک پسر ۱۷ ساله، از آن استفاده کرد. آنچه او به عنوان موجهای «آلفا و بتا» از آنها یاد کرد، امروزه هنوز هم به پزشکان برای یافتن اختلالات مغزی یاری میرساند.
با چسباندن قطبهای مغناطیسی روی سر فرد، امواج مغزی اندازه گیری شده روی کاغذ خودنمایی میکنند و پزشکان میتوانند با نگاهی به آن، ناهنجاریها را بیابند و سطح سلامت مغز را تعیین کنند.
به سوی ارتباط مستقیم مغز و کامپیوتر
در دهه ۷۰ میلادی، یک مهندس برق بلژیکی به نام «ژاک ویدال» تصمیم گرفت آزمایش کند که آیا این سیگنال های الکتریکی میتوانند فایدهای فراتز از علم پزشکی داشته باشند یا خیر. او در این رابطه تحقیق میکند و در سال ۱۹۷۳، مقاله ای در همین باره مینویسد که عنوان آن «جهش به سوی ارتباط مستقیم ذهن و کامپیوتر» است.
برای اولین بار، ویدال است که در جهان ایده واسط مغز و کامپیوتر (BCI) را مطرح کرده است. وی باور داشت که امکان استفاده از سیگنال های مغزی و تبدیل آنها به دستور برای کامپیوتر وجود دارد. ویدال که یک ستوان بازنشسته نیروی هوایی بود، مینویسد: آیا سیگنال های الکتریکی و قابل مشاهده مغزی می توانند به نوعی استفاده شوند که حامل اطلاعاتی برای ارتباط انسان و کامپیوتر باشند تا در نهایت هدف کنترل یک دستگاه خارجی یا یک عضو مصنوعی یا حتی سفینه فضایی محقق شود؟» وی در ادامه مینویسد: «حتی بر اساس پیشرفتهای فعلی علوم کامپیوتری و فیزیولوژی اعصاب، به نظر میرسد که تحقق چنین امری بسیار نزدیک باشد.
اعضای مصنوعی
این آینده نزدیک البته بیشتر از آنچه ویدال انتظار داشت طول کشیده است. اما ایدههای او در مورد نوع کارکرد BCIها یا همان واسط مغز و کامپیوتر، درست از آب درآمد.
همکاری دانشمندان با پروژه «دوباره راه رفتن» باعث شد تا شاهد آخرین پیشرفت های تکنولوژیک در آغاز جام جهانی ۲۰۱۴ باشیم که در برزیل برگزار شد. در آغاز جام، یک شخص معلوم جسمی که اسکلتی بزرگ را پوشیده بود با ضربهای نمادین به توپ، آغاز جام جهانی را رسماً اعلام کرد اما نکته اینجا بود که این اسکلت توسط امواج مغز همین شخص کنترل میشد. برای این کار از الکترودهای غیرتهاجمی استفاده شد تا سیگنالی از مغز خوانده شود و سپس دستور به اعضای مصنوعی منتقل گردد.
کنترل پرواز
و اما سفینههای فضایی؟ هنوز به آنجا نرسیدهایم ولی ناسا در حال انجام تحقیقاتی در همین زمینه است. در سال ۲۰۱۳ این آژانس فضایی همکاری اش با چند دانشمند از دانشگاه Essex را آغاز کرد. در این تحقیق، دو شخص با استفاده از واسط کامپیوتر و مغز، در فضایی شبیه سازی شده یک سفینه فضایی مجازی را کنترل کردند. این آزمایش طراحی شده بود تا پتانسیل چنین کاری مورد ارزیابی قرار گیرد.
اما در آوریل سال گذشته، دانشمندان علوم اعصاب در دانشگاه فلوریدا اولین مسابقه کنترل پهپاد با ذهن را برگزار کردند. مسابقهای که در آن از شرکت کنندگان خواسته می شود تا با استفاده از نیروی ذهن خود، پهپاد را به خط پایان برسانند. مشخصاً پای تکنولوژی هم در میان بود و دستگاه های EEG که به شرکت کنندگان وصل شده بودند، افکار و دستورات ذهنی را به زبان کامپیوتری ترجمه کرده و آنها را تبدیل به دستوراتی برای پهپادها می کردند.
در نتیجه به جای استفاده از جوی استیک و کنترلر، شخص از نیروی ذهن خود برای کنترل پهپاد استفاده می کرد.
واسط غیر تهاجمی کامپیوتر و ذهن، مانند کلاههای EEG، سیگنال های الکتریکی را از میان لایههای جمجمه و بافتهای سر دریافت می کند و ممکن است در میان راه این سیگنالها اختلال های زیادی داشته باشند. برای اینکه شفاف ترین سیگنال ها دریافت شود، باید به منبع اصلی نزدیک تر شد.
چیپ درون مغز
نزدیکتر شدن به منبع، به معنای عمل جراحی و ریسک عفونت است. اما حقیقت این است که میتوان یک BCI را برای داشتن یک ارتباط مستقیم، در مغز کار گذاشت. این رویکرد باعث شده تا محققین بتوانند کارهای عجیب و غریبی انجام دهند.
در سال ۲۰۱۴، دکتر «علی رضایی»، یکی از روسای دانشگاه اوهایو، یک چیپ ۴ در ۴ میلیمتری را درون سطح قشر حرکتی در مغز «ایان بورخارت» ۲۶ ساله قرار داد. ایان در سن ۱۹ سالگی در یک حادثه غواصی، حس حرکت دادن دست ها و پاهای خود را از دست داده بود. دکتر با چنین کاری امید داشته که با استفاده از چیپ مجهز به الگوریتم خاص، بتواند حس حرکت را در عضلات شبیهسازی کند و اجازه دهد تا به جای نخاعی که آسیب دیده، ذهن او بتواند باعث حرکت دست ها و انگشتان وی بشود.
رضایی حالا در مصاحبهای میگوید: نتیجه حیرتانگیز است. ایان اولین انسانی است که توانسته دستها و انگشانش را با استفاده از افکارش تکان دهد. در دو سال و نیم اخیر، او پیشرفت های زیادی داشته و حالا می تواند حرکات پیچیدهای را با استفاده از دستهایش انجام دهد. مثل باز و بسته کردن سریع دست ها، حرکت دادن انگشت ها و برداشتن یا رها کردن یک لیوان، مسواک یا موبایل. او حتی حالا میتواند به سراغ بازی های ویدیویی برود.
در نتیجه امروز BCI ها می توانند باعث بهبود زندگی برخی انسانهایی که با مشکلات جسمانی و حرکتی رو به رو هستند، شوند. اما آنچه ایلان ماسک متصور است، فراتر از اینها میرود.
یک واسط کامپیوتر و مغز برای استفاده همه
حوالی سال ۲۰۰۸ بود که دستگاههای خانگی EEG
(موج نگار مغز) وارد بازار شدند. هدستهای NeuroSky و Emotiv را میتوان از اولین بازیگران این حوزه نامید. هدف اصلی اینگونه هدستها، ارائه بازیهایی ویدیویی بود که کاربر می توانست با ذهن خود آنها را کنترل کند.
امروزه ولی دستگاههای EEG خانگی به کسانی که میخواهند همواره سلامت مغز خود را پایش کنند فروخته میشوند. از آن زمان تا کنون، چندین نمونه دیگر و پیشرفته تر از این هدستها به بازار آمده است. مانند iBrain که در سال ۲۰۱۲، استیون هاوکینگ هم آن را تست کرد تا Muse، که میتواند دادههای مربوط به مغز را روی نمایشگر موبایل به شما نشان دهد. ولی در طول این سالها چند نفر را دیده اید که از این هدستها بهره بگیرند و آنها را در خیابان روی سرشان بگذارند؟
برای اینکه این فناوری بتواند فراگیرتر شو، نیاز است تا تجهیزات آن کمتر از حالت فعلی قابل رویت باشد. و این همان کاری است که ایلان ماسک تصمیم دارد با Neuralink، شرکتی که اخیراً از آن گفته، انجام دهد. او میخواهد نوعی BCI بی سیم طراحی کند که درون مغز قرار میگیرد، امواج مغزی تان را پایش میکند و قادر به دانلود و آپلود اطلاعات از طریق افکار است.
اما درمان شرایط عصبی بخشی از یک تصویر بزرگتر است. هدف بزرگ ایلان ماسک از تاسیس Neuralink، افزودن به دانش و آگاهی بشر به طور کلی و عمومی است تا انسانها نیز در زمانهای که ماشینها فوق-هوشمند میشوند، بتوانند از خود دفاع کنند.
ماسک تابستان گذشته گفته بود: «مهم نیست هوش مصنوعی چقدر رشد کند، در هر صورت با ما فاصلهای زیاد عقب میمانیم. بهترین سناریو در صورت داشتن یک هوش مصنوعی فوق هوشمند، این است که ما به حدی هوش و آگاهیمان پایین است که نقش یک حیوان خانگی، یک گربه خانگی را پیدا خواهیم کرد. من ایده تبدیل شدن به یک گربه خانگی را دوست ندارم.»
ایلان ماسک اینجا صرفاً سناریوی بهتر را تعریف کرده. شاید ماشینها تصمیم بگیرند که دیگر نیازی به وجود ما نیست.
ماسک در ادامه میگوید: حذف شدن ما میتواند به اندازه پاک کردن ایمیلهای اسپم ساده باشد. ساده ترین راه برای حذف کردن اسپمها از ایمیلتان چیست؟ حالا فرض کنید به جای اسپمها، دارید انسانها را پاک میکنید.
ابر-انسان شدن
ایلان ماسک در مصاحبهای که با «Wait But Why» انجام داده، حرفهای جالبی در مورد انسانهای کنونی و تواناییهای آنها میزند: ما همین امروز به لایهای دیجیتالی مجهز شدهایم. شما کامپیوتر، موبایل یا اپلیکیشنهایتان را دارید. میتوانید از گوگل سوالی بپرسید و در لحظه پاسخ را دریافت کنید. میتوانید به هر کتاب یا آلبوم موسیقی که میخواهید دسترسی داشته باشید. با استفاده از نرمافزارها قادر به انجام محاسبات فوق پیچیده هستید. میتوانید با شخصی که آنطرف دنیاست، ویدیویی صحبت کنید. برای هر یک از این کارها در گذشته، باید میرفتید جادوگر میشدید.
ماسک ادامه میدهد: امروز کاربران قادر هستند هرچقدر میخواهند ویدیو و صدای محیط اطراف را ثبت کنند. میلیونها عکس بگیرند و آنها را مرتب شده در کامپیوترهای خود مشاهده کنند. میتوانید زنده از طریق شبکههای اجتماعی در برابر میلیونها بیننده قرار بگیرید، آن هم رایگان. اینها قدرتهایی ابرانسانی است که تا همین ۲۰ سال پیش هیچکس، حتی رییس جمهور آمریکا هم از آنها بهرهمند نبود.
آنطور که ماسک مسئله را میبیند، واسط بین مغز و کامپیوتر Neuralink، میتواند دستورات ذهنی را به سادگی تبدیل به فرامین کامپیوتری کند. نیازی به تایپ کردن دستورات یا فشردن انگشتها روی صفحه موبایل یا تبلت نیست. اما برای رسیدن به این نقطه، چه چالشهایی رو به روی ما هستند؟
برای شروع، به دستگاهی نیاز است تا بتواند داده های زیادی را به مغز بفرستد و بگیرد. امروزه واسط یا BCIهای پوشیدنی، معمولاً به شکل کلاهی هستند با سیم های زیاد که شخص آن را روی سرش میگذارد، اما همین کلاهها هم در حال تغییر شکل هستند.
یک سال پیش، دانشمندان دانشگاه کالیفرنیا، از دستاوردی تازه تحت عنوان غبار عصبی Neural Dust رونمایی کردند؛ سنسورهایی بسیار کوچک که می توانند درون بدن به کار گرفته شوند و سیگنالهای مربوط به عصبها و عضلات را به شکل همزمان پایش کنند. دست کم ایدهی تولید آنها همین بوده است.
این سنسور که یک مکعب ۱ میلیمتری است، از کریستالهای پیزوالکتریک بهره میبرد تا ارتعاشات فراصوت خارج از بدن را به الکتریسیتهای که به ترانزیستور این سنسور نیرو می بخشد تبدیل کند. این ترانزیستور روی عصب کار گذاشته میشود و فعالیت الکتریکی را بررسی میکند. سنسورها در حال حاضر روی عضلات موشها به کار گرفته شده اند، اما محققان امیدوارند که در نهایت بتوانند آنها را وارد سر انسان کنند.
(خوزه کارمنا) عصب شناسی که در توسعه «غبار عصبی» همکاری داشته میگوید: هنوز تکنولوژی اینگونه چیپها به حدی پیشرفت نکرده تا همه اجزای آن بتوانند در فضایی ۵۰ میکرونی قرار گیرند. نمیتوانیم چیپهایی بزرگتر از این را در مغز و دستگاه عصبی مرکزی به کار ببریم. زمانی که نوع کارکرد این فرایند ثابت شود، میتوانیم اینگونه چیپها را جایگزین سیمها کنیم.
چنین کاری نیازمند عمل جراحی مغز است، و اگر میخواهیم این فناوری آنطور که ماسک میگوید مورد پذیرش همه قرار بگیرد، باید بتوان در آینده ساز و کار سادهتری برای آن یافت. برای مثال، چیزی شبیه و در حد عمل لیزر چشم.
برای خواندن افکار، ابتدا باید افکار را تغییر بدهی
فرض کنیم که مشکل اندازه چیپ بی سیم، پهنای باند و سایر موارد عجیب مانند چالش های زیست سازگاری حل شوند. آیا در نهایت افراد زیادی مایل خواهند بود این چیپها را درون مغز خود به کار بگیرند؟
استفاده از BCIهای متکی به چیپ، چالشی بزرگ برای علم و تکنولوژی است، اما اینکه افراد زیادی از جامعه بخواهند چنین کاری را انجام دهند یا نه، خود یک چالش عظیم دیگر به حساب می آید. «جوآن گیلبرت» از دانشگاه فلوریدا میگوید: افرادی که بیمار نیستند، احتمالاً تمایلی به قرار دادن یک چیپ درون مغزشان نخواهند داشت. شاید فکر کنند که سیاستمداران میخواهند آنها را کنترل کرده یا افکارشان را بدزدند. برای همین تصور میکنم ایلان ماسک باید گروهی را روی این تحقیق متمرکز کند که چرا، چگونه و چه زمان آدمهای عادی میتوانند به کار گذاشتن یک چیپ واسط کامپیوتر و انسان درون ذهنشان پاسخ مثبت میدهند.
ماسک تصور میکند اولین افرادی که به سراغ تکنولوژی Neuralink بیایند، میخواهند مشکلات مغزی شان را درمان کنند. شاید قبلاً سکته کرده باشند و یا مشکلات حافظه و یا حرکت داشته باشند. وی باور دارد که از اینجا به بعد، حرکت این شرکت سریعتر میشود.
ماسک در یکی از مصاحبههایش در مورد Neuralink میگوید: فکر میکنم بین ۸ الی ۱۰ سال با استفاده عمومی از این تکنولوژی فاصله داریم. البته بستگی شدیدی به اجازههای قانونی برای کار ما دارد. همینطور باید دید که دستگاههای ما چقدر خوب میتوانند مشکلات افرادی که دارای معلولیت هستند را حل کنند.
آینده واقعاً چگونه است؟
بزنیم روی دور تند و برویم به ۱۰، ۲۰ و ۴۰ سال آینده. زمانی که تنها افراد محدودی، بدون داشتن BCI درون مغز خود به این طرف و آن طرف میروند. به نظرتان چه میکنیم؟ ارتباطات ما چگونه است؟ آیا اصلاً نیازی هست صحبت کنیم؟
ایلان ماسک در این باره میگوید: برای مثال اگر بخواهم یک موضوع را با شما در میان بگذارم، از طریق نوعی دورآگاهیِ از پیش توافق شده خواهد بود. لازم نیست کسی صحبت کند، مگر اینکه بخواهد چیزی را به اصل مطلب اضافه کند. اما در واقع خود مکالمه، نوعی تعامل مفهومی است که با توجه به درک فعلی از فناوری های امروزی، چندان قابل توضیح نیست.
با تولد چنین تکنولوژیهایی، نه تنها تایپ کردن روی صفحه موبایل برای فرستادن یک پیام، حتی صحبت کردن هم به اتفاقی غیرضروری تبدیل میشود؛ صحبت کردنی که برای هزاران سال، تنها وسیله ارتباطی میان افراد بوده است. با این فناوری همه افکاری که در ذهن شما غوطهور هستند، قابلیت ترجمه سریع به انگلیسی، فرانسوی، چینی و هر زبان دیگری را پیدا میکنند. قرار دادن یک دستگاه در ذهن، باعث میشود تا راههای ارتباطی نوینی در برابر انسانها قرار گیرد و بتوانند خودشان را به شکلهای تازهتری به دیگران نشان دهند.
اما حس نزدیک شدن به مرگ برای انسانهای آینده چگونه است؟ حس عاشق شدن؟ احساساتی که در کلمات وصف نمیشوند چطور؟ ماسک باور دارد که تمام این تجربیات و احساسات نه تنها ممکن باقی میمانند، بلکه برای آینده ما هم ضروری هستند. شاید دنیای پیش روی انسان، سختیهای غیر قابل انکاری داشته باشد، اما آیندهای که ایلان ماسک تصویرگر آن است، بارها از تبدیل شدن به یک گربه خانگی برای رباتهای فوق هوشمند بهتر است.
منبع: New Atlas